شب من
امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت
وز گريهي شادي جگرم آب دگر داشت
هنگام سحر خلق به محراب و دل من
ز ابروي بتي روي به محراب دگر داشت
قربان شوم و چون نشوم واي که آن چشم
بر جان من از هر مژه قصاب دگر داشت
ني داشت خبر از خود و ني از مي و مجلس
خسرو که خرابي ز مي ناب دگر داشت